پاییز


دو شعر پاییزی منصور اوجی





پاییز

 

باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ
باغ و باد و پچ پچ برگ چنار از دور
پنجه های التماس هر درخت خشک
آسمان و چشمه های فواره هایش کور
عصر و از آهنگ غم سرشار
باد و قیچی های ناپیدای او در کار
هر فرو افتادن برگی پیام مرگ
باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ

 



..................................................................................................................................





در تو چشمی است  

 

در تو چشمی است چشمه ای است سبز
لطف سر پنجه کدام اعجاز ؟
این چنیم ز بیخ و بن ترکاند
کنده خشک و غرق این همه برگ
بر جهانم دری فراز اید
تکه بی باوران نظاره کنند
من چنانم که باغ در تب گل
قمریانم به طوف آمده اند
 
فصل پاییز و برگ ریز و بهار ؟
این چنین شور و حال من زکجاست
از گلم گل شکفته می نگری؟
من از آن سبز جرعه ای زده ام





نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد