!!!!!!!!!!




خوش بودن که به همین سادگــــی نیست!
کلی ماجرا دارد...
باید تو باشـــی و باران
روی مبل ِ کنار شومینه
جامهای شـــــراب و سیگار پشتِ سیگار
گرمای دستــــهای تو باشد
لبخندت...
و چشمان ِ من خیره به این همه زیبایــی...
انگار خوش بودن به همین سادگی ست!

 

گروه اینترنتی ایران سان 
گفتند
بـــــاد آورده را
بـــاد مـــی بـــرد،
امــــا
تـــو کـــه
بـــا پــای خـــودت آمــده بــودی ..


گروه اینترنتی ایران سان 
هر چند نمی‌دانم خواب‌هایت را با که شریک می‌شوی اما هنوز ، شریک تمام بی‌خوابی‌های من، تویی ...
 


گروه اینترنتی ایران سان 
گوشهایم را می گیرم ...
چشم هایم را می بندم ...
و زبانم را گاز می گیرم ...
ولــــی ...
حـــریـــفِ افکارم نمی شوم ...
چقـــدر دردنــــاک است ...
فــهــمــیــدن !
 
هیچکس، بر نیمکت پارک به تنهایی نمی‌نشیند،

یا یار در بر است، یا یاد یار در سر...!


گروه اینترنتی ایران سان 

گاهی دلم می خواهد

... وحشیانه غرورت را
پاره کنم!
قلبت
را در مشتم بگیرم
و
بفشارم
.
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی...!

 


گروه اینترنتی ایران سان 

روحم دیگر دانه نمیخورد
از دریچه قفسش
فقط به دور دستها ذل میزند
گوشش انگار کر شده
آبتنی هم نمیکند
ای وای ...نکند
مرا هم نشناسد. 



گروه اینترنتی ایران سان 
جیره ی سیگارم را بدهید!
و تنهایم بگذارید !!!!
در من
تیمارستانی
قصد شورش دارد...


گروه اینترنتی ایران سان 

با اینکه ردِ پای بوسه‌‌هایم را در تن ات
بهتر از کفِ دستم می شناسم
اما با این حال
تا به آغوش ات می‌‌آیم
گم می‌‌شوم!
خدا کند اینبار
مرا
از لابلای لبانت پیدا کنی‌....!!


 

گروه اینترنتی ایران سان 
تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی...؟!
یا سوزاندی...؟!!

 


گروه اینترنتی ایران سان 

چمـدان امیـدمـ را مــے بندمــ

یادمــ باشـد خنـده ها و بوســہ هایمـ را جا نگـذارمــ

آری مسافــرمــ

تا دیار آغــوش ِ تـــــــــو چنـد فرسخــے بیــش نماندهــ

کمــے از دلتنگــے دور شده امـــ ..

بــے تابـــ نباش

کــہ این مقصـد هیچ گاه مبدا نخواهــد شـــد

مهمانــے کــہ میزبانــش نـگاه ِ تـو بــاشد

دیگـر رفتنــے نیستـــ ..

 

گروه اینترنتی ایران سان 
 

گروه اینترنتی ایران سان 

سیـب از درخت افتاد...

ستــاره از آسمـان...

تــو از دماغ فیــل...

من از پل صـراط...

گاهی فرقی نمیکند از کجا...

سرنوشت مشترکی ست...

ســـقــــوط...!!!

 


گروه اینترنتی ایران سان 

یکی بیاید
دست این خاطره ها را بگیرد

ببرد گردش ..
کلافه کرده اند مرا،
بس که نق می زنند به جانم ..


من گمان می کردم
رفتنت ممکن نیست ..
رفتنت ممکن شد
حال
باورش ممکن نیست ..


****************************** ********************
 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد