یک شب دلم خواهد که مهمانت کنم
از دیده بیگانه پنهانت کنم
نازت گشم
مستت
کنم
مست و غزل خوانت کنم
همراز دل
دمساز دل همصحبت جانم کنم
نغمه برآرم
بر سازی
مستانه خوانم آوازی در گوش تو گویم رازی
یک شب دلم خواهد که مهمانت
کنم
از دیده بیگانه پنهانت کنم
چه میشود باری
که از ره یاری
قدم تو
بگذاری
به دیده من
دیده به ره دارم
در این شب تارم
بیا تو ای یار رمیده
من
نازت کشم درسته
;)
سلام فاطمه جون اگه دوستداری منو با اسم زنگ آخر لینک کن و بگو با چه اسمی بلینکمت بای عزیزم
اااا یادم نبود تو که منو لینک کردی پس به من بگو من با چه اسمی لینکت کنم
شعر قشنگی است
بعضی شعرها ولی قدیمی نمی شن اگرچه قدیمی باشند
واقعا زیبا بود.
ممنون
آآآآپم زودی بیا فاطی جون
بازم آپم دوستداشتی بپرررر
سلام
کجایی دلم گرفته . کاش باز هم می نوشتی .
.....
کجایی فاطمه جون کم پیدایی؟؟ راستی آپم دوستداشتی بیا
وب قشنگی داری.مطالبشم قشنگن.
به منم سربزن.