سخنی از سهراب

 

 

 

زندگی وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند


شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را خواهد کشت


زندگی درک همین اکنون است


زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است که نخواهد آمد


تو نه در دیروزی و نه در فردایی

ظرف امروز پر از بودن توست


شاید این خنده که امروز دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با امید است


سهراب سپهری 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
امیر 12 مرداد 1390 ساعت 20:37

تو واقا شاعری

آوا 12 مرداد 1390 ساعت 21:10 http://ava-p.blogfa.com

خیلی ممنون که اومدی

بازم بیا.....

[ بدون نام ] 12 مرداد 1390 ساعت 23:28 http://bashmagh.blogsky.com

اولین شعری که سرودم این بود
بهار آمد بهار آمد بهارا
زمستان رفت زمستان رفت زمستان
تازه کلی هم باد تو غبغب انداختم که شعر گفته ایم

خوب بود .
تو عروض بلدی ؟

mahdi 16 مرداد 1390 ساعت 02:54 http://random66.blogsky.com

عاشق سهرابم.

قاسم 16 مرداد 1390 ساعت 23:09 http://www.panjereno.ir

عاشق فروغم
هی فلانی ! زندگی شاید همین باشد.

یه شعر از فروغ میذارم برات.
فقط به خاطر تو

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد