-
یه وب سایت خوب
23 فروردین 1391 22:40
http://www.batlagh.ir
-
جلسه اول دوره
20 فروردین 1391 23:00
گاهی بساط عیش خودش جور میشود گاهی به صد مقدمه ناجور میشود پ . ن . : رئیس محترم
-
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
13 فروردین 1391 22:26
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق...
-
تجربه زاهد شب زنده دار
4 فروردین 1391 01:02
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟ سوم کودکی دیدم که چراغی در...
-
غلط نامه .
3 فروردین 1391 23:33
زنبوردار : کسی که همسر بلوند دارد کاشمری : در آرزوی ازدواج کاج : نمایندگی انتشارات گاج در دوبی ژنتیک : ژنی که عامل اصلی تیک زدن در انسان می باشد هشتگرد : ۵ خورشت بامیه : مسئولیت پختن خورشت بر عهده من است وایمکس : درنگ چرا؟ خراب : نوعی نوشیدنی حاوی تکه های کوچک خر شیردان : آنکه شیر خوب را از بد تمیز می دهد گشتاور: یک...
-
کورش سرهنگ زاده
3 فروردین 1391 01:05
دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره ند اره چرا این در و اون در میزنی ای دل غافل دیگه دل بستن و دل بریدن فایده نداره، نداره وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودتو نگه دار وقتی ای دل به چشمون غزل خون می رسی خودتو نگه دار دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره دیگه دنبال آهو...
-
نو بهار آمد و شد باز دل من دیوونه ....
26 اسفند 1390 13:10
نوبهار آمد و شد باز، دل من دیوونه گل پونه، نعنا پونه سر زد از طرف چمن لاله و گل، گونه گونه گل پونه، نعنا پونه چون خدا دید که باور ننمودند از او حرف باغ مینو لاجرم دشت بیاراست برای نمونه گل پونه، نعنا پونه فارغ از خویشتن و بی خبر از هر که هست خل و دیوانه و مست سوی دولاب شدیم از ره صحرا روونه گل پونه، نعنا پونه کیفمان...
-
بارون
26 اسفند 1390 12:35
بارون ( ناصر فرهادی) وقــتـی بـارون عـاشــقـم کـرد درد غـربت باورم شد جاده دسـتـامـو گــرفـتـو آسـمـون هـمسـفــرم شـد واسه عشقی که همیشه توی قصه هـا شـنـفـتـم یـه غـزل قـافـیـه بـاخـتـم تـا یـه خـط تـرانـه گـفـتــم حـالا ایـنـجـام حـالا ایـنـجـام بـا تـوام کـه روبــرومی بـــــــاورم کــــن بــاورم کـــن تــو...
-
جشن تولد 9 سالگی روت
15 اسفند 1390 19:46
هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی کنم. من در کلاس سوم خانم بلاک در ویرچیتای تگزاس بودم و آن روز دعوتنامه فقیرانه ای را که با دست نوشته شده بود، به خانه بردم و گفتم: «من به این جشن تولد نمی روم. او تازه به مدرسه ما آمده است. اسمش روت است. برنیس و پت هم نمی روند. او تمام بچه های کلاس...
-
کرم و بچه قورباغه
15 اسفند 1390 19:38
آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند... ...و عاشق هم شدند. کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد، و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.. بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم» کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر...
-
فقط یک پلک با من باش .
12 اسفند 1390 00:06
فقط یک پلک با من باش، نمی خوام از کسی کم شی ازت تــصـویـر مــی گـیـرم کــه رویــای یــه قــرنـم شی! فــقـط یـک پـلک بـا من باش، بـگم سـر تـا سرش بودی به قــلبـم حــمـله کـن یـک بـار، بـگـم تــا آخــرش بودی! نمی شی عشق سابق پس بیا و اتفاقی باش یه فصلو که نمی مونی تو یک لحظه اقاقی باش نمیشه با تو که خوبی به ظاهر هم کمی...
-
از ابی بخون !
11 اسفند 1390 23:54
تورا نگاه میکنم که خفتهای کنار من پس از تمام اضطراب ، عذاب و انتظار من تورا نگاه میکنم که دیدنی ترین تویی و از تو حرف میزنم که گفتنی ترین تویی من از تو حرف میزنم شب عاشقانه میشود تو را ادامه میدهم ، همین ترانه میشود کاش به شهر خوب تو مرا همیشه راه بود راه به تو رسیدنم ، همین پل نگاه بود مرا ببر به خواب خود که...
-
هوایی شدم !
30 بهمن 1390 22:50
تو ای پری کجایی ؟ مه و ستاره درد من میداند که من ز در پی تو سرگردانم شبی کنار چشمه پیدا شو میان اشک من چو گل وا شو تو ای پری کجایی ...... هوا ، بد هواییه ! هوایی شدم !
-
آرامش
28 بهمن 1390 23:57
کشیش سوار هواپیما شد. کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او می رفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ می رفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد. در جای خویش قرار گرفت. اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمی رسید. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی...
-
ایمیل یه دوست خوب
28 بهمن 1390 22:16
حتی اگه شب رو دیر خوابیدی ، صبح زود بیدار شو ! زیر بارون راه برو ، نترس از خیس شدن ! هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش ! توی حموم آواز بخون ، آب بازی کن ، چه اشکالی داره ؟! بی مناسبت کادو بخر ! بگو این توی ویترین برای تو بود ! در لحظه دست دادن به یه دوست ، دستش رو فشار بده ! لباس های رنگی بپوش ! آب نبات چوبی لیس بزن !...
-
دزدی مـال و دزدی دیـن
14 بهمن 1390 23:35
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند. و من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت...
-
وعـده ی پــوچ
14 بهمن 1390 23:33
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده...
-
منم کورش
14 بهمن 1390 21:23
----- بخشی از کتاب منم کوروش... بگذارید هر کسی به آئین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید، فرودستان را دریابید. آدمی تنها در مقام خویش به منزلت خواهد رسید. گسستن زنجیرها آرزوی من است. رهایی بردگان و عزت بزرگان آرزوی من است. شکوه شب و حرمت خورشید را گرامی میدارم. پس تا هست شبهایتان به شادی و روزهاتان رازدار رهایی باد....
-
سخنرانی ونه گات در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه
14 بهمن 1390 21:17
سخنرانی ونه گات در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT :لطفا کرم ضد آفتاب بمالید! اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده...
-
دی
13 بهمن 1390 23:14
کوچه ها منتظر بانگ قدمهای تو اند تو از این برف فرو آمده دلگیر مشو تو از این وادی سرما زده نومید مباش (( دی )) زمانی دارد و زمستان اجلش نزدیک است .
-
www. http:
13 بهمن 1390 22:53
http://www.panjereno.ir/ http://twosister.blogsky.com/
-
ندا
4 بهمن 1390 22:25
من به سیبی خشنودم ، و به بوئیدن یک بوته بابونه ..... پ . ن . : یک اس ام اس . از ندا ....
-
تولدم مبارک
26 دی 1390 23:33
با یک روز تاخیر تولدم مبارک
-
داری ولی فکر میکنی نداری !؟
24 دی 1390 17:03
هرگز داشته هایت را دست کم نگیر
-
سایه .
24 دی 1390 16:56
چه فکر میکنی؟ که بادبان شکسته زورق به گل نشستهای است زندگی؟ در این خراب ریخته که رنگ عافیت از او گریخته به بن رسیده راه بستهای است زندگی؟ چه سهمناک بود سیل حادثه که همچو اژدها دهان گشود زمین و آسمان ز هم گسیخت ستاره خوشه خوشه ریخت و آفتاب در کبود درههای آب غرق شد هوا بد است تو با کدام باد میروی؟ چه ابر تیرهای...
-
!!!!!!!!!!
24 دی 1390 01:12
خوش بودن که به همین سادگــــی نیست! کلی ماجرا دارد... باید تو باشـــی و باران روی مبل ِ کنار شومینه جامهای شـــــراب و سیگار پشتِ سیگار گرمای دستــــهای تو باشد لبخندت... و چشمان ِ من خیره به این همه زیبایــی... انگار خوش بودن به همین سادگی ست! گفتند بـــــاد آورده را بـــاد مـــی بـــرد، امــــا تـــو کـــه بـــا...
-
بهلول و زبیده خاتون
23 دی 1390 23:06
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد… پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی...
-
وقتی یک ریاضیدان عاشق میشود .......
20 دی 1390 23:13
منحنی قامتم، قامت ابروی توست خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست چون به عدد یک تویی من همه صفرها آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست بی تو وجودم بود یک سری واگرا ناحیه همگراش دایره روی توست...
-
اگر ؟
11 دی 1390 23:11
اگر دروغ رنگ داشت؛ هر روز شاید، ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست، و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود. اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛ عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند. اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛ محال نبود وصال! و عاشقان که همیشه خواهانند، همیشه می توانستند تنها نباشند. اگر گناه وزن داشت؛ هیچ کس را توان آن...
-
آقای فاطمی
8 دی 1390 23:46
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت از سمک تا به سهایش کشش لیلی برد من به سر چشمه ی خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خس بی سرو پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد جام صهبا ز کجا بود مگر دست که بود که...